حوصله ات که سر می رود ؛ با دلـــــــــــــم بازی نکن ،
من در بی حوصلگی هایم با تو زندگی کرده ام … !!!
حوصله ات که سر می رود ؛ با دلـــــــــــــم بازی نکن ،
من در بی حوصلگی هایم با تو زندگی کرده ام … !!!
نه دل در دست محبوبی گرفتار
نه سر در کوچه باغی بر سر دار
از این بیهوده گردیدن چه حاصل؟
پیاده میشوم ، دنیا! ، نگهدار . . .
دنبال بهانه نگرد عزيزکم ...!!!
چشم که گذاشتم؛
برو ...!!!
هر وقت خواستي برگرد ...!!!
من ...
تا بي نهايت شمردن را بلدم !
خسته ام ...
خسته نبودنت ...
خسته از روزهايي كه بي تو شب مي شود ...
و شبهايي كه باز هم بي تو مي گذرد ...
تا كه طلوعي و غروبي ديگر بيايند ...
و باز هم گذر زمانها كه بي تو مي گذرد ...
مي گذرد ...
مي گذرد و باز هم مي گذرد ...!
هـــــــر نفـــس ،
درد اســـت که میکشـــم !!!
ای کــاش یا بـــــــــــودی ،
یـــــا اصـــلا نبــــــودی !!!
ایـــــن که هســـتی
و کنــــارم نیســــتی ...
دیـــــــــوانه ام میکنــــــــــد . . . .
شبی گفتم به سیگارم
که از جانم چه میخواهی؟
نوشت با خط دود خود
به دردت میخورم گاهی
تو بر من مینهی آتش
که درد خود کنی تسکین
من بیچاره میسوزم
تو از حالم چه میدانی؟
هرگاه خبر مرگم راشنیدی
درپی مزاری باش که بر سنگش نوشته :
ساده بودم ،
باختم ...