همه چیز را فروختم
جز آن صندلی که جای تو بود
شاید آن روز که برگشتی...
خسته باشی !
همه چیز را فروختم
جز آن صندلی که جای تو بود
شاید آن روز که برگشتی...
خسته باشی !
هَوس سيــگار ڪِـشيـבטּ روے پشتـــِ بامـ
دختر: شنیدم داری ازدواج می کنی .. مبارکه ..
خوشحال شدم شنیدم..
پسر: ممنون ، انشالله قسمت شما..
دختر: می تونم برای آخرین بار یه چیزی ازت بخوام؟؟؟
پسر: چی می خوای؟
دختر: اگه یه روز صاحب یه دختر شدی می شه اسم منو روش بذاری؟
پسر: چرا؟
میخوای هر موقع که نگاش می کنم ..صداش می کنم درد بکشم؟؟
دختر: نه.. !!
آخه دخترا عاشق باباهاشون می شن..
می خوام بفهمی چقدر عاشـــــقت بودم...!