ای رفته از برم به دیاران دوردست !
با هر نگین اشک ، به چشم تر منی
هر جا که عشق هست و صفا هست و بوسه هست -
در خاطر منی.
هر شامگه که جامه ی نیلین آسمان -
پولک نشان ز نقش هزاران ستاره است -
هر شب که مه چو دانه ی الماس بی رقیب -
بر گوش شب به جلوه ، چنان گوشواره است -
آن بوسه ها و زمزمه های شبانه را -
یادآور منی -
در خاطر منی
♥
در موسم بهار -
کز مهر بامداد -
دوشیزه ی نسیم
مشاطه وار ، موی مرا شانه می کند -
آن دم که شاخ پُر گل باغی به دست باد -
خم می شود که بوسه زند بر لبان من -
وآنگاه ، نرم نرم -
گل های خویش را به سرم شانه می کند -
آن لحظه ، ای رمیده ز من ! در برمنی -
♥
در خاطر منی.
هر روز نیمه ابری پاییز دلپسند
کز تند بادها -
با دست هر درخت
صدها هزار برگ ز هر سو چو پول زرد -
رقصنده در هواست -
وآن روزها که در کف این آبی بلند
خورشید نیمروز -
چون سکه ی طلاست -
تنها توئی توئی تو که روشنگر منی -
در خاطر منی .
♥
هر جا که بزم هست و زنم جام را به جام
در گوش من صدای تو گوید که : نوش ، نوش
اشکم دود به چهره و لب می نهم به جام -
شاید روم ز هوش
باور نمی کنی که بگویم حکایتی :
آن لحظه ای که جام بلورین به لب نهم -
در ساغر منی
در خاطر منی .
♥
بازگرد ، ای پرنده ی رنجیده ، بازگرد
بازآکه خلوت دل من آشیان تست
در راه ، در گذر -
در خانه ، در اتاق -
هر سو نشان تست
♥
با چلچراغ یاد تو نورانی ام هنوز
پنداشتی که نور تو خاموش می شود ؟
پنداشتی که رفتی و یاد گذشته مرد ؟
و آن عشق پایدار ، فراموش می شود ؟
نه ، ای امید من !
دیوانه ی توام
افسونگر منی
هر جا ، به هر زمان -
در خاطر منی