گله دارد از زندگانی جوانیــــــــــم
شرمنده جوانـــــــــــــی از زندگانی
گله دارد از زندگانی جوانیــــــــــم
شرمنده جوانـــــــــــــی از زندگانی
تمام ترانه هایم ترنم یاد توست
و تمام نفسهایم خلاصه در نفسهای توست
ای زلال تر از باران و پاکتر از آیینه به وجود پر مهر تو می بالم
و تو را آن گونه که می خواهی دوست دارم
ای مهربان پرنده خیالم با یاد تو به اوج آسمانها پر خواهد گشود
و زیبایی ات را به رخ فرشتگان خواهد کشید
تبسمی از تو مرا کافیست که از هیچ به همه چیز برسم
به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه
میره کارگری
برای سیر کردن شکم بچه اش
اما بچه ش خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه !
باورم نمی شود
رفتنت قشنگ بود اما باورم نمی شود
آن حرف های عاشقانه چرند بود باورم نمی شود
روز های خوب مرا گرفتی به چه قیمتی
تمام نگاهت گزند بود باورم نمی شود
لحظه لحظه عاشقت می شدم افسوس
غافل از آن دست که چنگ بود باورم نمی شود
آن عشق كه ديده گريه آموخت ازو
دل در غم او نشست و جان سوخت ازو
امروز نگاه كن كه جان و دل منa
جز يادي و حسرتي چه اندوخت ازو
گفتی که ما به درد هم نمی خوریم!..
اما هرگز نفهمیدی…
من تو را برای دردهایم نمی خواستم…