تهی کن جام را ای ساقی مست
که امشب میل جام دیگرم نیست
مرا از سوز و ساز و خنده ی می
چه حاصل؟ زانکه شوری در سر نیست
خوش آن شبها که مست از دیدن او
هوائی در دلم بیدار می شد
لبالب "می" شد و سرشار "می" شد
کنون او رفت و شور و نغمه ام رفت
از آن آتش به جز خاکسترم نیست
تهی کن جام را ای ساقی مست
که دیگر ٫ میل جام دیگرم نیست
نظرات شما عزیزان: